جدول جو
جدول جو

معنی لعل گر - جستجوی لغت در جدول جو

لعل گر(لَ گَ)
کنایه از ایجادکننده لعل. (آنندراج). سازندۀ لعل:
سنبل او سنبلۀ روزتاب
گوهر او لعل گر آفتاب.
نظامی.
لعل فشان ساقی زرین کمر
گشته چو خورشید فلک لعل گر.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
لعل گر
لالگر
تصویری از لعل گر
تصویر لعل گر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعل تر
تصویر لعل تر
لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری، لعل روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلگر
تصویر لعلگر
سازندۀ لعل، برای مثال لعل فشان ساقی زرین کمر / گشته چو خورشید فلک لعلگر (امیرخسرو - لغتنامه - لعل گر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل گون
تصویر لعل گون
لعل فام، به رنگ لعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبتگر
تصویر لعبتگر
لعبت ساز، عروسک ساز، بت ساز، بتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفل گر
تصویر قفل گر
کسی که قفل و کلید می سازد، قفل ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیل گر
تصویر نیل گر
رنگرزی که چیزی را با نیل رنگ می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولاگر
تصویر لولاگر
لولاساز
فرهنگ فارسی عمید
(لُ بَ گَ)
لعبت ساز
لغت نامه دهخدا
(قَ گَ)
آنکه بر ظروف و اوانی قلعی کند. (آنندراج) :
چو دیده سپیدی زدیگ و طبق
بقلعی گر استاد بر یک نسق
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مرکّب از: بیل + گر، سحاء. آنکه خاک و گل را از زمین رندد و باغبان که از بیل خیابان و غیره را آرایش دهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مصفاکننده. (ایوب 22:30 مزامیر 66:10 امثال سلیمان 17:3 اشعیا 1048) : فلزات گرانبها را قال گر مصفا کرده چرک آنها را جدا ساخته یعنی فلز مذکور را به توسط حرارت گداخته سرب یا ملح قلی بر آن افزوده اشیاء مذکوره با مواد دیگر متحدگشته خود فلز خالص و پاک میشود. اسباب این کار دم وکوره است. قال گر نقره با کمال مواظبت بکار خود مشغول میشود و نهایت مواظبت و مراقبت را در آن بکار میبرد وقتی این فلز بچرخ افتاده قال گر صورت خود را در آن مشاهده نماید آن وقت میداند که عمل کامل و تمام است. (کتاب ملاکی 3:3 کتاب اشعیا 1:25، ارمیا 6:29، کتاب زکریا 13:9). و مسیح نیز قوم خود را بهمین طور از آلایش و خباثت گناه پاک و مقدس میسازد. (رسالۀ رومیان 8:29، رسالۀ عبرانیان 12:20) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قُ گَ)
قفل ساز. آنکه قفل ها بسازد. (آنندراج) :
بر دکان قفل گر خواهم گذشت
قفلی ازبهر دکان خواهم گزید.
خاقانی.
وآن قفل گر که بود کلید سرای علم
کردی چو حلقه بر در فرمانش التزام.
خاقانی.
تا دلم شد بستۀ زنجیر زلف قفل گر
رو در آن در می نهم چون قفل هر شب تا سحر.
سیفی (از آنندراج).
و رجوع به قفل سازشود
لغت نامه دهخدا
(طِ نَ)
کشنده و حمل کننده لعل:
خنده زنان از کمرش لعل ناب
بر کمر لعل کش آفتاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ گَ)
شعله کار. که آتش برافروزد. آتش افروز. شعله افروز:
مفید طبع بلندم چو شمع دارد گرم
ز حسن پرتو معنی دکان شعله گری.
ملا مفید بلخی (از آنندراج).
و رجوع به شعله کار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سرخ رگ جهنده. شریان
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو گَ)
لولائی. لولافروش. آن که لولا فروشد. لولاساز. آنکه لولا سازد
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ زَ)
کنایه از روشنی صبح. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
دارندۀ لعل، دارندۀ لبان لعل رنگ:
نشسته لعل داران قصب پوش
قصب بر ماه بسته لعل بر گوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ گَ)
دهی است از دهستان بالاگریوۀ بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. آب آن از چشمۀ بردسفید و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی زنان فرشبافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لولاگر
تصویر لولاگر
آنکه لولا سازد لولا ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعبت گر
تصویر لعبت گر
لعبت ساز بنگرید به لعبت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعبتگر
تصویر لعبتگر
لعبت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل دار
تصویر لعل دار
لالدار دارنده لعل دارای لعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل کش
تصویر لعل کش
لالکش حمل کننده لعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل گون
تصویر لعل گون
لالگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل لب
تصویر لعل لب
لال لب سرخ لب آنکه دارای لبی لعل فام باشد، روشنی وسفیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعابگر
تصویر لعابگر
پتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لال رگ
تصویر لال رگ
رگ جهنده شریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلعی گر
تصویر قلعی گر
ارزیزگر سپیدگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل گر
تصویر قفل گر
چیلانگر چلنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعب گر
تصویر لعب گر
بازیگر، ترفندگر
فرهنگ لغت هوشیار
لال رخ سرخ روی: و تا وقت غروب حمرت شفق (می) بر مشاهده شاهدان لعل رخ سر سیاه خورد مجلس خالی شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولاگر
تصویر لولاگر
((لُ. گَ))
آن که لولا سازد، لولاساز
فرهنگ فارسی معین